آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آویسا دختر ناز مامان

عکسهای جدید از کارها وعکس العملهای آویسا

اینم  لبخند دختر نازم که دیدنش به یه دنیا می ارزه     آویسا خانم و تلاش واسه خوردن پاهاش     آویسا بعد از کتک زدن به اولین خواستگارش     عسل مامان وقتی تازه غلتیدن یاد گرفته     آویسا و تلاش برای چیدن گل     آویسا وقتی کنار من و باباجون میشینه سر میز غذا   ...
19 ارديبهشت 1393

اولین گشت آویسا تو شهر با کالسکه

ظهر روز چهاردهم اردیبهشت هوا خیلی خوب بود خیلی وقتم میشد که با مامان جون خرید نرفته بودم واسه همین تصمیم گرفتیم سه تایی با هم بریم بیرون شما رو هم سوار کاسکه کردیم و از خونه مامان جون زذیم بیرون خوشبختانه مسیر خونه تا چهارراه سعدی واسه کالسکه سواری خیلی مناسبه ضمن اینکه کلی مغازه هست که میشه ازشون خرید کرد. شما هم که پایه یه نگاه کردن به ویترین و نظر دادن در مورد لباسهای رنگ رنگی بودی وکلی بهت خوش گدشت .یه جا من داخل مغازه بودم و شما با مامان جون بیرون که شنیدم صدات می یاد از مغازه بیرون دیدم صداتو گرفتی سرت و داری با آدما صحبت میکنی کارت اینقدر جالب بود که چند تا پسر وایستاده بودن و سر به سرت می ذاشتن. حدود یک و نیم ساعت بیرون بودیم و منم ت...
19 ارديبهشت 1393

پنجمین ماهگرد تولد آویسا جونم

دختر نازنیم امین ماهگرد تولدت مبارک. کوچولوی مهربون من شما دیگه  بهترین همدم و همزبون منی. دختر گلم دیگه می تونی غلت بزنی، پاهاتو با دستت می گیری و سعی داری بزاری تو دهنت که دیگه نمی تونی و بعضی وقتا از این موضوع ناراحت میشی و گریه می کنی. آویسا جونم تا امروز وزنش 7600 گرم شده. عسلکم فقط یه ماهه دیگه فرصت دارم دربست در احتیار شما باشم و بهتون برسم آخه دیگه باید برم سرکار و این موضوع خیلی ناراحتم می کنه و تنها دلگرمیم مامان جونه که می دونم بهتر از من بهت میرسه. عسل مامان عاشقتم و هرچقدر هم که بوت می کنم و دست و پاهاتو بوس می کنم سیر نمیشم.                &nb...
5 ارديبهشت 1393
1